2

قدم ن محله های نسبتا بالای شهر را بالا و پایین کردم. قسمتهایی تازه ساخت بودند و قسمت هایی قدیمی نشین. خانه هایی اعیانی و آپارتمان هایی سر به فلک که نه، سر به کوه کشیده! کمی این طرف تر زمینهای زراعی بودند. پارک های کوچک و مساجد نیمه ساز. شتر پر نمیزد در آن حوالی. دلم عجیب گرفت. اصلا دوست نداشتم در آن نواحی زندگی کنم. در آن خانه ها. خانه های صفائیه و کوچه های تنگش، محله های شلوغ نیروگاه و مردمانش را دلچسب تر یافتم. برای جذابیت بیشتری داشته اند. احساس قرابت بیشتری با آن جا کرده ام تا بالا شهر. غریبه بودم آنجا. واقعا غریبه بودم. هوای نفس کشیدن نبود، هر چند خیلی فضا باز بود! دوست نداشتمش.


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها